|
یک شنبه 17 شهريور 1392برچسب:, :: 16:58 :: نويسنده : kimia
چه زیبــا می گفت مترسک...
وقتی نمی شود رفت, همین یک پا هم اضافیست...
حاصل عشـق مترسک به کلاغ
مــــرگ یک مزرعــه است...
میدونی مترسک به کلاغ چی گفت ؟؟؟
گفت : هرچی میخوای نوکم بزن,
ولی تنهام نذار...
مترسک به گندم گفت:
گواه باش که مرا برای ترسانیدن آفریده اند,
ولی من تشنه ی عشق پرنده ای بودم که تمام سهمش از من گرسنگی بود...
پنج شنبه 7 شهريور 1392برچسب:, :: 13:30 :: نويسنده : kimia
دل آدما،
پنج شنبه 7 شهريور 1392برچسب:, :: 13:24 :: نويسنده : kimia
تو بگو کدام کوه ؟
فقط کمی شیــــــــــــرین باش....!
یک شنبه 3 شهريور 1392برچسب:, :: 10:54 :: نويسنده : kimia
جسارت میخواهد نزدیک شدن به
افکار دختری که روزها مردانه با زندگی میجنگد
اما شب ها بالشش از هق هق های دخترانه خیس است
![]() |